علاقه و احترام به سخن و سخنوري در نسل هاي بعد نيز حفظ شد، آن سان كه خطيب و خطابه، مانند شعر و كلمات مسجع و منظوم، در ميان آنان جايگاه ويژه اي داشت. تحسين و تبليغ سخنان زيبا، آن چنان گسترده بود كه حتي به عقايد و نظريات خاص گوينده توجه نمي شد. بدين سبب مثلاً خطبه ها و اشعار زيادي از خوارج برجاي مانده و به دست ما رسيده است، با آن كه مردم به دليل عقايد خاص آنان هيچ گاه به ايشان اقبال نكرده اند؛ اما چون خوب سخن مي گفته و شعر مي سروده اند، خطبه ها و اشعارشان گسترش يافته است.
اگر چه مردم به «خوب سخن گفتن» اقبال مي كرده اند، آن گاه كه «خوب سخن گفتن» با «سخنِ خوب گفتن» همراه مي شده است، استقبال مردمان نيز افزايش مي يافته است؛ بنابراين تعجبي نيست اگر سخن زيباي امام علي (ع)، كه در اوج قله سخنوري قرار دارد و داراي ويژگي «خوب سخن گفتن» و «سخنِ خوب گفتن» است، سينه به سينه ميان مردمان نقل شود و به نسل هاي بعد انتقال يابد. نقل اين سخنان و تحسين و تمجيد آن حتي در دوران سخت بني اميه نيز رواج داشت. گفتار ابن زياد، آن گاه كه اسيران كربلا را به كوفه آوردند، شاهد خوبي براي اين مدعا است. آن هنگام كه زينب (ع) خطاب به او گفت:
لَعَمْري لَقَدْ قَتَلْتَ كَهْلي وَ أَبَرْتَ اَهْلي و اجْتَثَثْتَ اَصْلي فَإِنْ يَشْفِكَ هذا فَقَدْ اِشْتَفَيْتَ؛ [1] «مهتر ما را كشتي؛ از خويشانم كسي نهشتي؛ نهال ما را شكستي؛ ريشه ما را از هم گسستي؛ اگر درمان تو اين است، آري چنين است.» [2].
عبيداللَّه بن زياد در عين شقاوت و نامردي، نمي توانست اين شهامت و سخنوري را تحسين